امید غضنفر
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازک ات آزرده ی گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند باد
«حافظ»
استادِ دیروز و هنوز و همیشه ام
بر تختِ خسته خانه که دیدم ات، اندوهی ژرف به حجم بُغضی رسیده در گلو نشست و آن گاه با چشمانی بارانی به دیروزهایِ دور رسیدم که لب هایم هنوز تبسم را می شناخت ؛ به کلاس درس استادی زاده ی خورشید که با شاگردش از " شاملو" و" کاشفان فروتن شوکران" می گفت و مَنی که شیفته ی شعر بودم با رَه نشانیِ استاد، به کشف رازهای این کاشفان فروتن پرداختم و با دنیای بی بدیل " بامداد" آشنا شدم.

حالا پس از عبور همه ی آن سال ها، شما را در هر تپش زمزمه می کنم که : سپاس استاد که با حضورِ غزل واره تان در حساس ترین مرحله ی زندگی ام ، چگونه بودن ، شدن و ماندن را به من آموختید. سپاس از این که " هستید" و سپاس از این که در یک زیستِ با " عزت "، " فانوسی" را روشنا بخشیدید که خاموشی نمی شناسد، " آینه" یی برابر " دریا" نهادید تا این که "آرش" نه از فراز کوه که این بار از میان خیزاب های مهربار، مرزعشق را به نام " ایرج" ثبت کند..
استاد؛ تمنای رهپوی دیروز و همیشه ات را بپذیر؛ با اراده ی پولادین و تبسم شیرین از بستر برخیز و بار دیگر با آن لهجه ی ناب و سحر آمیزت برای عاشقان بخوان:
« ای پَرپروک یارمِ بجو، هُمّار من گوشش بگو
عیده بیو تی ایرجو ، سیت عیدی ایسونه بیو»
17آبان ماه 1392

منبع:
پایگاه خبری تحلیلی پیغام
لینک مستقیم :
http://peigham.ir/shownews.aspx?id=5726